Saturday, March 5, 2011

دلم هوس خنده هایت را کرده

توی ولگردیای شهر سردمون، توی تنها خیابون دوست داشتنی شهر، توهم یا واقعیت یه شبح کل حالمو گرفت!!
چقدر لاغر شدی، شاید هم اینجوری به نظر میای...!!!
اصلاَ شاید خیال کردم که دیدمت، دقت نکردم، چون تحمل دیدنتو نداشتم پامو گذاشتم رو پدال گاز و چشامو بستم و رفتم تا مطمئن نباشم چیزی که دیدم تو بودی...!!!
اینجا میتونم اعتراف کنم دلم برات تنگ شده، میتونم بگم چقدر دلم میخواد همه ی این اتفاقها یه شوخیه خرکی باشه.ولی اعتراف نمیکنم، نمیگم، چون بااین حرفا دنیای تو عوض نمیشه، خواسته هات از دنیا تغییر نمیکنه، من جایی تو زندگیت باز نمیکنم، هیچوقت نفر اول نمیشم!!
پس هیچوقت هیچوقت، هیچوقت نمیگم چقدر دلم هوای بوسه های جیره بندی شده ات را کرده...

No comments:

Post a Comment