Monday, September 9, 2013

خاطره می شکافم...


شب ها می نشینم رویا نمی بافم، نه


خاطره می شکافم...

مثلاً امروز نشستم خاطره ی پیامکی که توی تاکسی جواب می دادم را شکافتم...

یک نخ از همان وسط گرفتم و کشیدم...نمیدانم موضوع چه بود، مثل بیشتر وقت ها حتماً دلخور بودم...

"مسیر لاله تا ابوریحان

من صندلی جلوی یک تاکسی پیکان قراضه نشسته ام...

کیسه های نایلونی خرید توی دستم، میگذارمشان زمین که جواب پیامکم را بدهم...

پرسیده: از من دلخوری

-نه، باید دلخور باشم؟

+ نمیدونم ولی به نظر ناراحتی. قهری؟

-نه اصلن اینطور نیست

+ یه قولی به من میدی؟

- چه قولی؟

+ که هیچوقت با من قهر نکنی!

- باشه.

یهو یادم می افتد باید یه چیز بهتر می گفتم.

- تو هم قول بده کاری نکنی که من ناراحت بشم و بخوام قهر کنم.

چقدر کودکانه! ولی به هر حال حرف دلم بود.

+ تا جایی که بتونم چشم.

دوباره جواب از روی منطق."
حتی نپرسیدم چرا من باید به تو قول بدهم؟ من به هیچ کدام از دوستانم قول نمی دهم. قول دادن یک نوع تعهد است. هر 

بلایی هم سرت بیاید باید پای حرفت بمانی..

لابد او هم از خودش پرسیده چرا قول می گیرم.
فرقی نمی کرد، هر دو از دلیلش با خبر بودیم؛ فقط جرئت!!! نه. جرئت خوب نیست. فقط مجاز به باورش نبودیم...

"آقا همین کنار نگه دارین...
یه چیزی کف ماشین دیدم، به نظرم آشنا بود. با سرعت چند هزارم ثانیه احتمال ها را آنالیز کردم...

کارت ویزیت!! آقااا آقاااا 

نگه دارین یکی از وسیله هام کف ماشینتون جا مونده...

یه عالم کارت ویزیت ته مهای کیفم دارم...ولی انگار اونی که توی کیف پولمه عزیزتره..."

همین ! شکافتم، جمعشون کردم مثل یه توپ رنگی. شاید ازشون یه شال قرمز ببافم که به آل استار قرمز جدیدم بیاد...

+دوسِت دارم...

- منم...

+. دلم تنگ شده...

- هوممم منم...

+ وقتی میگم دوسِت دارم نگو منم. دقیق بگو تو هم چی؟ این نشونه ی احترامه. :|

این خاطره یه در رفتگی داشت، گیر کرد به گوشواره ی گرد جدیدم، مجبور شدم بی برنامه بشکافمش...

خاطره اش کم است، شاید فقط بشود دستکش بافت، برای روزهای سرد...دستهای تنها همیشه یخ می زنند.

*هر نوشته ای می تواند حاصل تخیلات یک نفر باشد!!

No comments:

Post a Comment