Sunday, May 13, 2012

اینجا تهران است؟

شهرهای کوچک هر بدی هم که داشته باشند حداقل طیف وسیعی از بدبختی ها را در خیابان ها به تصویر نمیکشند.
هیچ پسر جوانی  در مراکز خرید عربده نمیزند، با گریه از خدا مرگ نمیخواهد.
هیچ دختر بچه یی با آکاردئون زن های پیر در خیابان ها برای نان شبش آواز نمیخواند که تو در چهره اش غم و غرور در حال له شدنش را ببینی.
پسر های هم سن و سال خودت را نمی بینی که با یک گیتار گدائی موزیکال میکند.
حتی گشت ارشادش هم با  تهران فرق دارد. آنجا دختر ها با جیغ و داد و التماس سوار ون گشت ارشاد نمی شوند که هزاران نفر فقط نگاهش کنند و گاه با گوشی هایشان فیلم های HD از ناچاری دختر بگیرند. شاید دختر شهر های کوچک می دانند کسی به دادشان نمیرسد، و دل کسی برایشان نمیسوزد با آرامش تمام سوار ون های مخوف میشوند. 


هر چند ندیدن این درد ها دلیل نبودنشان نیست، ولی هرچه باشد 1ساعتی که بیرون از خانه میگذرانم برایم جهنم نمیشود. 


دلم میخواست راه حلی برای هر کدام از صحنه های آزار دهنده داشتم. نداشتم و گریه امانم نمیداد. 


دیروز به نظرم آمد مترو پر از افغانی است و انگار وجودشان فرزندان کوروش را آزار میدهد، دلم میخواست  به تک تکشان سلام دهم که این غربت بی پایانشان تمام شود. 
دیدن زیبایی در این شهر سخت است، انگار زشتی هایش  میچربد به تمام زیبایی هایی که انتظار دیدنش را داری. 







No comments:

Post a Comment