Wednesday, February 1, 2012

چرند و پرند

1- یک حسی به من میگوید دارم عاقل می شوم!!
دندان عقلم هی میخواد در بیاد ولی نمی تونه، انگار هنوز بهم اعتماد نداره. حقم داره به قرعان. ولی هر کاری میخواد بکنه، بکنه. فقط این دندونای نازنین منو تو هم فشار نده. خارش لثه از جمله عذاب هایی هست که تو جهنم کاربرد داره، من مطمئنم.

2- ساعت 5 برگشتم خونه که استراحت کنم، بعد شروع کنم درس بخونم. 2 ساعت شیرین خوابیدم، 1ساعت بفرمایید شام دیدم،( جز مزخرفترین برنامه هایی هست که تا حالا دیدم ولی وقتی پای درس در میون باشه، 20:30 هم به نظر جالب میاد) و در کل علافم تا الآن.
یکی از هزاران اخلاق گُهی که دارم اینه که هر کاری رو با نهایت انرژی شروع می کنم، نزدیک نتیجه دهی که می رسه دیگه حس هیچ کاری رو ندارم. مثل الآن که 2 هفته تا کنکور وقت دارم، همه دارن خود کشی میکنن، من دیگه درسم نمیاد. خوبه دیگه، خیلی هم بد نیست، استرس ندارم به جاش.

3- یک بخشی از ذهنم گاهی درگیر مشکلات بقیه اس، به روز ترین موضوع انصراف یکی از دوستام از دانشگاهه. شاید کار درستی انجام داده باشه. واقعیتش اینه که درست ترین کار هم همین بوده. تحصیل یا باید روان  باشه، یا اصلن نباشه. ولی اینکه کلن درس رو بذاری کنار و هیچوقت "مهندس" :دی  نشی، اصلن کار درستی نیست. امیدوارم دوباره کنکور بده و حداقل لیسانسشو بگیره.


4- خودمم احساس می کنم حرفی واسه گفتن ندارم، چون به طور مسخره ای خودمو حبس کردم، و حتی تا سر کوچه هم پیاده نمیرم، حتی از گرانی و قحطی و این حرفا هم خبر ندارم؛ ولی نوشتنم میاد. مجبورم بنویسم دیگه.

5- جدیدن یه حس فوق العاده خوبی دارم، خییییلی خوب.

No comments:

Post a Comment