Wednesday, February 8, 2012

LACRIMOSA

در زندگی زخم‌هایی هست که، ...همون که صادق هدایت گفته. و اما  دارویش، فراموشی به وسیله ی شراب و خواب مصنوعی به وسیله ی افیون است.
حالا ما تو این هاگیر واگیر شراب و افیون از کجا بیاریم؟؟!! صادق هدایت هم نفسش از جای گرم بلند می شد. فکرش رو هم نکرده بود اگر بعضی ها تو خونشون شراب و افیون پیدا نشه چه خاکی بریزن تو سرشون؟؟!!

ایرادی ندارد من هم بعضی وقت ها چس ناله کنم. من که برای تمام عمرم ادعا نکرده ام، برای روزهایی که شاد بودم ادعا میکردم. امروز هم دوست دارم به خود کشی فکر کنم حتی. طوری نمیشود. هیچ کس با فکر کردن به خود کشی نمرده است.

مثلن اگر بیایم فکر کنم تمامِ آرزوهایم،یا نه، مقدار نزدیک به خیلی از آرزوهایم به یکباره از هم پاشیده، حق ندارم به خود کشی فکر کنم؟؟!! منظورم فقط فکر کردن است. معلوم است حق دارم. هیچ کس نمی تواند این حق را از من بگیرد. این که دیگر اختیار قسمتی از جسمم نیست که دست خودم نباشد، این یکی کل جسم من است.

تازه فهمیده ام بت پرست های زمان ابراهیم چه حسی داشتند. نه اینکه نفهم باشند، نفهمند بت ها سنگ و چوبند؛ میفهمیدند ولی باورهایشان زندگی را به کامشان شیرین میکرد، مثل آتشی که باور ابراهیم برایش گلستان کرد.

من دقیقن نمی دانم باورهایم از کجا آمده، ولی آمده. حتی وقتی به خودکشی فکر میکنم، یا وقتی Sezen Aksu  گوش می دهم و خیلی خاک بر سرانه میگوید :

Git git git me dur ne olursun


Gitme kal yalan söyledim
Doğru deil ayrılığa daha hiç hazır deilim
Aramızda yaşanacak yarım kalan bişeyler var.

حضور پررنگ دارند.



No comments:

Post a Comment