Friday, August 19, 2011

روزمرگی

صبح که بیدار شدم، طبق معمول نوشته های جدیدمو خوندم، معمولاً وقتی شروع به نوشتن میکنم به هیچ وجه فکر نمیکنم و فقط مینویسم که ذهنم خالی بشه؛ متوجه یک موضوع شدم که یک دغدغه ی ذهنیم رو به 4-5 شکل مختلف پست کردم.
فکر کردم یعنی من انقد دچار روزمرگی های زندگی شدم و مثل بقیه حال به هم زن زندگی میکنم که سطح دغدغه هام در حد یک رابطه ی بهم خورده است؟؟
مطمئناً من این نیستم، من آدمی هستم که تقریباً از تمام دوستام بریدم چون سطح زندگی من رو به سطح زندگی شمسی خانوم و قمر خانوم میرسوندن  و من بیزار بودم از این سبک زندگی...

No comments:

Post a Comment